... شاید سعادت داشتم که در این زمان باشم. این جنگ، خود آزمایشی بس بزرگ و خطیر برای امت مسلمان از طرف خداست. لذا جان نا قابل ما، قطرهای کوچک در برابر اقیانوس بیکران رحمت الهی است.
برادران و خواهران! به یاد اسلام و امام(قدس سره) باشید... .
خودمحوریها و عجب و کبر و فخر و غرور را بگذاریم و خالصتر باشیم و خودمان را مخلص گردانیم و کاری کنیم که رضای خداوند در آن باشد... .
مفتخرم که برای حفظ و حراست از خونبهای شهیدان اسلام گام بر میدارم و انشاءالله که زیستنم و مرگم، همه برای خدا باشد.
شهید محمدطاهر لطفی در نخستین روز از فروردینماه سال ۱۳۳۹ بود که در روستای (نشهر) از توابع شهرستان خمین، دیده به جهان گشود و دل خانواده مذهبی و دینباور خویش را شادمان ساخت.
تازه دوران نوجوانی را آغاز کرده بود که در سال 1350 نعمت پدر از او گرفته شد. ولی مادر دلسوزش در حق او هیچ کم نگذاشت تا بزرگ شد و به سن مدرسه رسید.
در همان روستا دوره ابتدایی را طی کرد، سپس با خانواده به خمین آمد تا در شهر ادامه تحصیل بدهد.
دوران دبیرستان، برایش پر از خاطره بود. با علاقه شدیدی که به قرآن و نهجالبلاغه داشت و از معارف این دو کتاب الهام میگرفت، قدم در وادی مبارزه نهاد و به بخش اعلامیه در دبیرستان پرداخت تا جایی که او و چند تن از دوستانش، روزی مورد تعقیب مأموران قرار گرفتند ولی با زیرکی از چنگ آنها گریختند.
شهید لطفی، شیفته حضرت امام(قدس سره) بود. با شنیدن سخنان رهبرش اشک شوق در چشمانش حلقه میزد. این حالات و حوادث تا پیروزی انقلاب ادامه یافت. آن هنگام وی دیپلم تجربی داشت، وارد سپاه شد و دوره تربیت مربی را گذراند. از آن پس مربی تاکتیک در آموزش نظامی سپاه شد و در اردوگاههای آموزشی خمین به نسل انقلاب فنون نظامی و سلاح میآموخت. همراه نیروهای آموزشی چند بار به جبهه رفت. پس از بازگشت، مسئولیت اردوگاه آموزشی سپاه خمین را عهدهدار شد. در سال 1361 به جبهه جنوب رفت و فرماندهی گردان (شهید دلاک) در تیپ ۱۷ علی بن ابیطالب(علیهما السلام) را بر عهده گرفت.
عملیات رمضان، میعادگاه او با خدایش بود. در مرحله دوم این عملیات در پاسگاه زید، در حالی که ۲۲ سال از عمرش گذشته بود در بیست و سوم تیرماه سال 1361 به میهمانی خدا رفت. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر خمین به خاک سپرده شد.[1]